کد مطلب:27121
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:17
آيا دينداري يافت مي شود و معني دارد كه جاهل باشد؟
دينداري و درد دين داشتن غير از دين فهي و عالم به معارف ديني و مباني دين بودن است گر چه داراي پيودهاي مشتركي نيز هستند ولي لازمه دينداري جهل زدائي از حوزه معرفت ديني نخواهد بود زيرا دانش و عمل گر چه عامل گسترش بينش و شناخت است ولي باور ساز و پديد آورنده ايمان نمي باشند گر چه شرط لازم ايمان علم و دانش است.
و چنانكه ديندراي و دينمداري كه همان پيوند نقش با معلومات و مرتمشمردن و گردن نهادن بدانست گر چه مشروط به دانستن و شناخت و علم ولو بشكل كلي و اجماليست اول الدين معرفه... ولي مستلزم پالايش انسان از هر گونه جهل و ناداني حتي در حوزه معرفت ديني به شكال كامل آن نخواهد بد از اين رهگذر ممكن است كسي با علم به اينكه از حكمت خداند بدور است كه راه تكامل و سعادت را به انسان نشان ندهد، ايمان به وحي و نبوت داشته باشد ولي نيت به بسياري از معارف جاهل و نا آشنا باشد.
نتيجه:
1- باور و دينداري شرط لازمش علم و دانش است ولو علم اجمالي و كلي
2- علم و دانش گر چه شرط اميان ديدنداريسصت ولي به تنهايي كافي نبود بدون رسيد به قلب و تصديق قلبي بي ارزش بلكه مسئوليت آور است بناب راين هر عالمي مؤمن و ديندار نيست.
3- و هر دينداري عالم به هخمه معارف ديني به صورت كامل نمي با شد.
استاد آيت الله جوادي آملي :
دينداري اغير از دين فهي است. دين فهمي، علم به دين و علم به معارف الهي است و دينداري در دين داشتن و ايمان به آن معارف است البته ديناري بدون دين فهمي ممكن نيست يعني اميان بدون علم نمي وشد خواه به نحو علم اجمالي ومقصود همان رجعتي است كه اول امام حسين (ع) بعد حضرتامير (ع) و بعد حضرت رسول(ص) و بعد باقي ائمه رجوع مي نمايند .
برگرفته از : 1ـ معاد،استاد مطهري (ره)
خواه به نحو علم تفصيلي، هر چند كه علم بدون اميان ايمان ممكن است، يعني بين علم و ايمان تلازم عدمي است يعني هر وقت علم نبود ايمان نيست. زيرا ممن نيست علم نباشد و ايمان باشد وليكن بين اين دو تلازموجودي نيست، يعني اين طور نيست كه هر وقت علم بود ايمان هم باشد زيرا ممكن است كسي به مطلبي علام باشد و به آن ايمان نياورد.
دليل مطلب اين است كه علم پيوند و عقد بين موضوع و محمول قضيه است و اين پيود يا ضروري است و يا عبد از ايجاد مقدمات ضروري مي شود، لذا انسان در فهم آنچه كه نمي داند مضطر است و اما ايمان پيوند و عقدي است كه بين نفس و محتواي قضية ايجاد شده برقرار مي گردد، و اين پيود يك فعل اختياري است كه بين نفس و بين آن، ارادة، فاصل است ، اناسن پس از آن كه مطلبي را فهميد مي تواند آن را محخترم شمرده و گرن نهد و يا اينكه به آن ايمان نياورد و با وي مالفت كند.
به عنوان نمونه آل فرعون، پس از آن كه معجزات موسي عليه السالم را مشاهده كرده و دانستنده دو ساحر نيست باز بر جحد و انكار خود ادامه داده و به دعوت و دعوي موسي كليم (ع) ايمان نياوردند. قرآ كريم در اين مورد مي فرمايد: فلما جاء تهم اياتنا مبصره قالو هذا سحر مبين و جحدوابها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوأ نمل/13- يعني چون آيات و معجزات روشن ما به آنها رسيد گفتند اين معجزات سحري آكشار است. آنها در نزد نفس خود يقين داشتند كه آنچه مونسي(ع) آورده معجزه است نه سحر، بااين همه به دليل كبر وب نخوت و ستمگري آن را انكالر نمودند. لقد علمت ما انزل هوالاء رب السموات-اسراء/102- موسي(ع) به فرعون فرمود: تو حتما دانستي كه اين آيات را فقط پروردگار آسمان ها نازل كرد.
آن كس كه عليرغم فهم و يقين به آيات و بينات اقامه شده بر انكالر خود اصرار مي ورزد معاند لجوجي است كه از هر گونه ايمان محخروم مي باشد، زيرا پس از فهم بطلان آنچه كه قبلا به آن ايمان داشته است مالي براي ايمان سابق او نيز باقي نمي ماند.ايمان همانگونه كه در صل بود خد، نيازمند به علم است در شدت و ضعف نيز تابع آن است، البته در اين مسئله نيز بين تلازم وجودي و عدمي فرق است يعني بقا و در جات مخلتف ايمان همانند اصل وجود آن، متكي به بقا و درجات متفاوت علم است ولي عكس آن صادق نيست، زيرا ممكن است كسي عالم بي عمل باشد و عليرغم علم قوي خود از ايماني ضعيف برخودار بوه و يا آن كه اصلا ايماني نداشته باشد. از پيوستگي ايمان به علم دنسته مي شود كه شك در دين با دينداري جمع نمي شود البته گاهي ديندار براي اين كه دينش را از صورت تحقيق اجمالي به تحقيقي تفصيلي منتقل نمايد خود را شاك فرض مي كند، ليكن شك او شك تصوري است نه تصديقي، يعني او خود را به صورت كسي كه شك ارد ت صور كرده و فرض مي نمايد و آ گاه در مورد مطلبي كه شك نسبت به آن را تصور كرده است تحقيق مي نمايد، و به عنوان نمونه مي گويد: لو كان فيهما الهه الا الله لفسدتا - انبياء/22- يعني اگر در آسمان و زمين جز خداوند يگانه پروردگاران ديگري مي بودند آنها فاسد شده و از بين مي رفتند.
شك تصوري كه با ايمان قابل جمع است مصداق واقعي شك نيست بلكه فقط تصور شك است، به عبارت بهتر شك تصوري به حمل اولي شك است و به حمل شايع شك نيست، مانند تصور اجتماع نقيضين كه به حمل اولي اجتماع نقضين است و به حمل شايع يك صورت ذهني است.
پس آنچه كه اهل ايمان ممكن است نسبت به معتقدات خود داشته باشند شك تصوري است و اما شك تصديقي كه نقيض جزم تصئيقي است با ايمان كه متوقف بر جزم است قابل جمع نيست.
ممكن است كسي كه مؤمن است از روي تقيه با زبان آنچه را كه مخالف ا يمان اوست بيان نمايد ليكن اين مطلب نيز دليل بر آن ينست كه ايمان با شك جمع مي شود زيرا انكار از روي قيه فقط درمحور زبان و بيان است.
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.